شیخ
این مطلب در اصل برای مزاح و در وصف دوست و معلم عزیزی نوشته شده. اگر او را نشناسید، نوشته چندان معنایی نخواهد داشت. ولی از آنجائی که از این متن خاطرات بسیار خوشی دارم، تصمیم گرفتم آن را هم در اینجا بیاورم!
- - -
آن محرم اسرار؛ آن مقرب انوار، آن که هر درب بستهای را مفتاح، منشاء روغن سریع و نارسیس و سهگاه، آن فرزند دربار و رفیق خاتمی، شیخ ابوحمید قائمی، از نوابغ روزگار و ملازم کردگار بود.
نقل کردهاند که در جوانی به راهی اندر بود و ماءالشعیری در دست. پس به گدایی رسید گیس بلند و آشفته. درویش لوحی بر سینه داشت و بر لوح نبشته بود “ونگ”. گدا از وی ماءالشعیرش را طلب کرد. شیخ گفت جانم بستا ولاکن این را بگذار. گدا مر او را گفت پس فرق تو با حمار چه باشد که او از جویش نگذرد و تو از آبجویت. این بگفت و پشت کرد و برفت. شیخ چون از پشت نظر کرد دید بر لوح نبشته “گنو”. پس حالتی عجیب او را پدید آمد و قصر در مغرب زمین فرو گذاشت به مشرق زمین شد. چون به آنجا رسید عهد کرد که از بریشم دوری گزیند و جز کرباس نپوشد. در زیر همان کرباس بود که معجزات کرد و مردمان به آب و نان رساند و ندای سعادت در داد. نقل است که همیشه دو چیز در بر داشت، اول چوبی جادویی که با یک سر مینبشت و با یک سر نبشته برمیداشت و دوم کتابی که تا بر آن استخاره نکردی آب نخوردی.
گویند شریفی عقل برگشته بر کوی و برزن همه حال در پی او میدوید، و هر کار شیخ کردی از او تقلید کردی. مر او را پرسیدند چرا چنین کنی؟ گفت باشد که چون حضرتش رستگار شوم. همان جا بود که شیخ روم فرمود خر بدید و خربزه ندید…
آوردهاند که از بدو تولد با چشم بسته از خاور تا باختر و از باختر تا خاور را در نوردید تا آنکه در میانسالی دل خدایگان برو برحم آمد و چشمهایش بگشودند. اما او را چشم باز کافی نیامد و دست بر دعا بود که خدایا پنجرههایم نیز بگشا که گویند هر که از این دنیا برفت و چشمش بر پنجره گشوده نگشت، بر مرگ جاهلی مرده است.
اندر احوالاتش گفتهاند که هر قوم و طایفهای او را منسوب به خود میکرد، از مسلمانان ایران و پاکستان، تا بودائیان تبت و هندوستان؛ تا کفار افرنسیه و فرنگستان، ولی شیخ همه را به یک چوب میراند، و خود را والاتر از جهان خاکی میدانست؛ بدین جهت بود که همواره روی در کوه داشتی و آرزوی صعود کردی و گفتی که این آخرین نزول من باشد. در احادیث آمده است که او پس از صعود دیگر پا به زمین نگذاشت و مردمان را آرزوی دیدار باقی گذاشت.
۱۶ آگوست ۲۰۰۳
نیوپورت بیچ